در آرزوی محال
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 3 تير 1394برچسب:, توسط غریبه |

دلتنگم nameless ...

کاش میدیدی که  پس مانده های خاطرات کپک زده آزارم میدهند

بوی تعفن میدهند دوستی ها و عاشقانه های یواشکی..!!

تو که می گفتی خدا هست میبینه اشکامو...!!!!

پس کجاست ؟؟چی شد؟؟؟

 



نظرات شما عزیزان:

غریبه آشنا
ساعت19:20---5 تير 1394
برایم نوشته بود :
گاهی اوقات دستهایم به آرزوهایم نمی رسند
شاید چون آرزوهایم بلندند ...
ولی درخت سرسبز و شاداب صبرم می گوید :
امیدی هست ؛ چون خدایی هست ...
آری ، وچه زیبا نوشته بود ...
همواره با خود تکرار میکنم،
امیدی هست ؛ چون خدایی هست ...


غریبه آشنا
ساعت19:11---5 تير 1394
دست هایم خالیست و درونم سرشار...
پرم از آرزوهای پوشالی و دلم خوش است به خواب شیرین شب بو
و رهایی گیسوان بید در دستان وحشی باد... و چه زیباست،
پشت پا زدن به آن هایی که تو را رنجاندند!
و چه خوب است، گاه گاهی دروغ بگویی به دلت
و نگذاری که بداند، بی نهایت تنهاست


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.